تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1393 | 21:39 | نویسنده : مصطفی گنجی

       

 

          پايان کار من اينجاست....!

اينجا که دل در انتظار 
                                     بغضی که به شکستن انتظار

اينجا تيغ در دست انتظار
                                       دست توبه به رحمت انتظار

جسم غرق در خون به انتظار
                                       نگاهي به دَر چشم  انتظار 

و تمام ... !
               اينجاست ته خود آزاري هاي من در انتظار ... !



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1657
برچسب ها :

تاريخ : شنبه 5 مهر 1393 | 22:58 | نویسنده : مصطفی گنجی



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1438
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 30 شهريور 1393 | 11:22 | نویسنده : مصطفی گنجی



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1423
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 11 آبان 1393 | 1:45 | نویسنده : مصطفی گنجی

من خاکمو...
دلم از خودم خاکی تر
در رگم خون و
دلم از خودم خون تر
پیشانیم بر زمین و
دستانم به رحمتش امید وار تر



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1492
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:37 | نویسنده : مصطفی گنجی

کاش می شد تنها نبود . کاش می شد حرارت مهربانی را

همواره احساس کرد . کاش می شد لحظه های غم را به شادی

تبديل کرد. کاش می شد بي کسی ها را غرق کرد و با اميد به

زندگي ادامه داد . کاش می شد کينه را به ديوارها کوبيد. کاش می شد

تــــــنها نبــــــود .....؟؟؟؟



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1568
برچسب ها :

تاريخ : سه شنبه 25 شهريور 1393 | 1:00 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

الهي روزگارم شاد گردان..

 God a happy life is revolving.

دلم را بهر خود آزاد گردان..

 I do, however, free to swivel.


اگر بنده دلي دارم ز خاشاك..

 If you like my heart, from the rough.


همان دل را تهي از باد گردان..

 The empty heart of the wind wheel.

به نور حق مبدل كن همه شك..

 The light tued out to be right all the doubts ..

دلم را از يقينت شاد گردان..

 I would certainly be a happy to tu ..


اگر باشد دلم در آتش تو..

 If my heart is on fire you ..



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1591
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:40 | نویسنده : مصطفی گنجی

درد تار تاریک شدن در من

در چشم او بغض من سیاه شدن

خون من از درد شب تاریک شدن

این چیست؟

 شب است. یا سپید شدن.....؟ 

چو شب تاریک شدم  از خویشتن

خاموشم

خدا 
روشنم کن.....



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1484
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:42 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

صــورتــت را دیــده ام آیــا؟ بــگو

رهــگــذاری بـوده ای ایـنـجـا؟ بگو

رعشه بر جـانـم فکندی، ای غریب

از زمـیــنـی یـا کـه از بــالا؟ بـگـو

چهره ای نزدیک، دور از ذهن من

خــط خــطـی هاییست ناخوانا، بگو

قـصـه ام پـیـچـیـد، نـاگـه، سوی تو



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1597
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:44 | نویسنده : مصطفی گنجی

کلام آخر:

خوشا به نيمه شبى با خدا صفا کردن

زبان حال گشودن، زدل دعا کردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش

به يک دقيقه مناجات، با خدا کردن



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1529
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:46 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

 از چه بنويسم از دره هاي عجيب زندگي يا دشتهاي سبز خيال؟

از حوض نقره اي دلم که در زمستان زندگي يخ بسته اند و يا از ماهي هاي آرزو که در خزان بي بهار در اين حوض پرسه ميزنند.

براي مخاطبي از دور نميدانم ولي ديگر آيا پنجره هاي دلت از ياسهاي محبت با نصيب ميشوند و...



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1503
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:48 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

ما از چوبه دار تا خورشيد راه ها زده ايم

در اين راه تنها شراب مي داند که چه ها کشيده ايم

آنقدر انکار شده ايم تا به حقيقت پيوسته ايم

چنان محو مي شويم که غبار نرنجد

تونيز نمان، بمير با ما

رها کن غوغاي هشياران را ...

بيا، وقتي به شعرم مي آيي پا برهنه بيا

چنان قدم بردار که راه نرنجد...



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1398
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1393 | 23:50 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

من چه گفتم به دختر که ترسيد؟ ساعت خواب‌ها را عوض کرد
خواستم تا جوابي بگويد با سکوتش صدا را عوض کرد

خوبي‌ات بيشتر از بدي بود، هي به خود بد نکن آخرش چه؟
سادگي جز تو حرفي ندارد تو نبودي، کجا را عوض کرد؟

آن‌همه شعر حالا کجايند؟ باز بايد به دنيا بيايند
تا به خود نقشِ آرامش گرفتم کارگردان نما را عوض کرد

ـ آرزو کن که دردي نباشد... ـ درد من آرزو کردنم بود
فلسفه ذهن زيباي من شد؛ جاي قانون، شفا را عوض کرد

شعر بايد بميرد نه شاعر، مصطفي! الله اکبر! خدايي؟
روي انگشت جاي قلم ماند، دستِ نفرين، دعا را عوض کرد



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1319
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 8 تير 1393 | 7:41 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

کاش مي دانستي، من سکوتم حرف است،

حرف هايم حرف است،

خنده هايم، خنده هايم حرف است.

کاش مي دانستي،

مي توانم همه را پيش تو تفسير کنم.

کاش مي دانستي، کاش مي فهميدي،

کاش و صد کاش نمي ترسيدي که مبادا دل من پيش دلت گير کند،

يا نگاهم تلي از عشق به دستان تو زنجير کند.

من کمي زودتر از خيلي دير،

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد.

تو نترس، سايه ها بوي مرا سوي مشام تو نخواهند آورد.

کاش مي دانستي،

چه غريبانه به دنبال دلم خواهي گشت،

در زماني که براي غربتت سينه دلسوزي نيست.

تازه خواهي فهميد، مثل من عاشق مغرور شب افروزي نيست.



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1534
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 8 تير 1393 | 7:36 | نویسنده : مصطفی گنجی

همه جا تاريک بود قايق بر دوشم سنگين .............دلم بي دل اين يکي تکراري بود
فرياد زدم کجايي من ميان ابهايم  .............همه جا اقيانوس است
مي روم شايد ديدمش اي کاش ..... پايم خيس شد
قايقي دارم چه باک ... مي روم شايد ديدمش اي کاش
باز پايم خيس شد قايقم سوراخ بود..... غوطه در ابم ميان اقيا نوس ها
به ساحل نخواهم رسيد تا نبينمت .....بگذار بميرم اگر هرگزنبينمت من هم با اقيانوس
مگذار باد ببيند مرگ اقيانوس را. قلب ماهي ها لرزيد
من  با ماهي هايم بي باور از غم ....قلب اقيانوس ساحل ماست
قايق فروش با قايقت بي ابم بي نور .... کجايي
قايقي بفروش به من هنوززنده ام هنوز دو دست دارم.... يک قلب  چند نفس
عاشقم عاشق دلم را داده ام...  مجنونم اقيانوسم اقيانوس
مي روم قايقم جاي چشمم دلم قدمگاه جنون من خود اقيانوسم بيا....



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 1420
برچسب ها :

تاريخ : جمعه 9 خرداد 1393 | 4:50 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

خدايـــــا ...

مدعيان رفاقت ، هر کدام تا نقطه اي همراهند ...
عده اي تا مرز منفعت ...
عده اي تا مرز مال ...
عده اي تا مرز جان ...
عده اي تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز اين جهان ...

تنها تويي که همواره مي ماني ... !

رهـــــايم نـکن . . .



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 6
موضوع : | بازدید : 1446
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 8 تير 1393 | 13:18 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

سرم… سرم… سرم گیج می‌رود

در سرم سوال‌های بی‌جواب، هِی اینور و آنور می‌روند

هِی خیالم می‌رود آن‌سو

آن سویِ نیامده…

آن سویِ رویایی :

من… گاهی دلم می‌خواست، دنیا جورِ دیگری می‌بود…

دوست داشتن، جورِ دیگری می‌بود

و هیچ آدمی برای تنها نبودن، دست‌های التماس دراز نمی‌کرد.

اصلا کاش آدمی این همه تنها نبود.



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1651
برچسب ها :

تاريخ : جمعه 9 خرداد 1393 | 3:53 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

من در کشوري زندگي مي کنم که

دويدن سهم کساني است که هرگز نمي رسند

و رسيدن سهم کساني که هرگز نمي دوند...

ارزش مردگانش چندين برابر زندگانش است..

در سرزمين من مردمانش با نفرت بيشتري به بوسيدن دو عاشق نگاه مي کنند 

تا صحنه ي اعدام يک انسان

در سرزمين من. . . 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 2
موضوع : | بازدید : 1482
برچسب ها :

تاريخ : سه شنبه 6 خرداد 1393 | 4:00 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

دلم برای باران تنگ شده است دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است
دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران .بارانی که به من آموخت رسم زندگی را
دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان برای ابرهای سیاه سرگردان
در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم
مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است
نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم
بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم ببار تا خالی شوم



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1697
برچسب ها :

تاريخ : سه شنبه 6 خرداد 1393 | 3:52 | نویسنده : مصطفی گنجی

 

چند وقتيست هر چه مي گردم

هيچ حرفي بهتر از سکوت پيدا نمي کنم

نگاهم اما

گاهي حرف مي زند گاهي فرياد مي کشد

و من هميشه به دنبال کسي مي گردم

که بفهمد يک نگاه خسته چه مي خواهد بگويد...



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1433
برچسب ها :

تاريخ : سه شنبه 6 خرداد 1393 | 3:15 | نویسنده : مصطفی گنجی

يکی از مسائلی که غرب روی آن خيلی کار ميکند نا اميد کردن جوانان ايرانی به آينده خود است. با اينکه تجربه ثابت کرده که جوانان ايرانی از پر تحرک ترين و باهوشترين جوانان در جهان هستند با اين حال تبليغات غرب روی اين نکته فشار خود را متمرکز کرده اند که جوان ايرانی حس کند بدبخت ترين انسان در جهان است و هيچ اميدی به بهبودی وضع او نيست و به اين ترتيب جوانان خوب و شاداب ما را به انسانهایی مايوس و افسرده و بی تحرک تبديل کنند. اين در حاليست که جوانان در همه جای دنيا مشکلات خاص خود را دارند و به علت کمتر شدن امکانات و رقابت فشرده تر در همه جای جهان، جوانان روز به روز با محدوديتهای بيشتری مواجه هستند. البته اين به آن معنا نيست که کاستيهایی که در اثر کم کاری، ندانم کاری و يا انحراف بعضی از مسئولين از وظايف خود ناديده گرفته شود ولی اينکه در جای جای جهان رقابت برای تحصيل و کار روز به روز فشرده تر ميشود واقعيتی غير قابل انکار است. 

حال که بحث به اينجا رسيد در اين راستا حتما اصطلاح نسل سوخته زياد به گوش شما خورده و چه بسا خود نيز بارها از آن استفاده کرده باشيد. حال شايد برای شما جالب باشد که با اينکه تبليغات آمريکایی و فيلمهای هاليوودی سعی بر آن دارند که ازآمريکا بهشتی برای جوانان ترسيم کنند بسياری از آمريکاييها از اصطلاحی معادل "نسل سوخته" برای اشاره به نسل کنونی در آمريکا استفاده ميکنند. اصطلاحاتی مانند "نسل X" و نسل سرگردان از اين قبیل هستند. در سايت http://www.eurekanet.com/~coppelshwn/fun/scooby.htm اين نسل آمريکايي اينگونه تعريف شده اند:
"اين نسل نسلی است که صدايش به جايي نمی‌رسد، نا اميد است، خط مشی مشخصی ندارد، و راه فراری ندارد مانند مردی پير و توان از دست داده"



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 3
موضوع : | بازدید : 1457
برچسب ها :