تاريخ : 29 بهمن 1392 | 5:10 | نویسنده : مصطفی گنجی



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1546
برچسب ها : وبلاگ ,بلاگ ,نیلوبلاگ,

تاريخ : 19 دی 1392 | 5:9 | نویسنده : مصطفی گنجی

صبح پنجشنبه که ميشود" همه به اين فکرمي کنندکه
آخرشب راچگونه خوش بگذرانند..........
امامن باسيگاري روزم را آغازميکنم وبه اين فکرميکنم که ....
يک هفته پيرتر شده ام  
وهنوز نفس ميکشم..............!!؟؟  

 

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1546
برچسب ها :

تاريخ : 24 آذر 1392 | 1:8 | نویسنده : مصطفی گنجی

بس شنيدم داستان بي کسي .بس شنيدم قصه دلواپسي. قصه عشق از زبان هرکسي.گفته اند ازمي حکايتها بسي.

حال بشنو از من اين افسانه را.داستان اين دل ديوانه را.چشمهايش بويي از نيرنگ داشت. دل دريغا سينه اي از سنگ داشت. با دلم انگار قصد جنگ داشت .گويي از با من نشستن ننگ داشت.عاشقم من قصد هيچ انکار نيست.بيک با عاشق نشستن آر نيست.کار او آتش زدن من سوختن.در دل شب چشم بر در دوختن.من خريدن ناز او نفروختن باز آتش در دلم افروختن.سوختن در عشق را از بر شديم آتشي بوديمو خاکستر شديم.از غم اين عشق مردن باک نيست خون دل هر لحظه خوردن باک نيست.آه ميترسم شبي روسوا شوم بدتر از رسواييم تنهاشوم.واي بر توو آه که من سوختم پيش رويم خنده و پشتم پوز خند زدن.بر چنين نا مهرباني دل مبند دوستان گفتندو دل نشنيد.خانه اي ويرانتر از ويرانه ام من حقيقت نيستم افسانه ام.گرچه سوزد پر ولي پروانه ام فاش ميگويم که من ديوانه ام.تا به کي آخر چنين ديوانگي پيلگي بهتر از اين پروانگي.گفتمش آرام جاني گفت نه گفتمش شيرين زباني گفت نه گفتمش نا مهرباني گفت نه گفتمش ميشود پيشم بماني گفت نه.دل شبي دور از خيالش سر نکرد گفتمش افسوس او باور نکرد.خب نميدانم خدايا چيستم يک نفر با من بگويد کيستم.بس کشيدم آه از دل بردنش آه اگر آهم بگيرد دامنش.با تمام بي کسي ها ساختم واي بر من ساده بودم باختم.دل سپردن دست او ديوانگيست آه غير از من کسي ديوانه نيست.گريه کردن تا سحر کار من هست شاهد من چشم بيمار من هست .فک مي کردم که او يار من هست نه فقد در فکر آزار من هست.نيتش از عشق تنها خاهش هست دوستت دارم دوروغي فاحش هست.يک شب آمد زيرو رويم کردو رفت بغض تلخي در گلويم کردو رفت.
يک شبه از عمر سيرم کردو رفت .يک شبه از عمر سيرم کردو رفت .من جوان بودم پيرم کردو رفت        



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1614
برچسب ها :

تاريخ : 27 آذر 1392 | 5:8 | نویسنده : مصطفی گنجی

واقعي بوديم

باورمان نکردند

مجازي شديم

فيلترمان کردند

  و چه دنيايي ساخته‌اند

     براي ما نسل سوخته . . .!!



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 3
موضوع : | بازدید : 1678
برچسب ها :

تاريخ : 25 آبان 1392 | 1:6 | نویسنده : مصطفی گنجی

در دهه شصت اصطلاحي بين زوج هاي جوان وجود داشت، آنها مي گفتند: بچه که عمر و نفسه ده تاش کمه، بيست تاش هم نفسه ..(که البته نبابد در اين خصوص نقش کوپن هاي خانوار را که سهميه ارزاق خانواده را مشخص ميکرد درعالم گير شدن اين شعار ناديده گرفت نقش و اهميت کوپن براي هر شخص بقدري مهم بود که اين شعار در خانواده هاي مرفه و تحصيل کرده اروپا و امريکا بيشتر بود کوپن و دفترچه بسيج ظرف مدت کوتاهي جايگاه رفيعي در خانواده بدست آورده بود و اگر شخصي شناسنامه گواهي نامه پاسپورت عقد نامه و غيره را نداشت مهم نبود بلکه دفترچه بسيج کار همه اينها را انجام ميداد نقش اساسي دفترچه بسيج در نقل و انتقال ووسائط نقيله بود بصورتي که از موتور سيکلت تا انواع جت هاي جنگنده و چرخبالهاي نظامي و باربري را ميتوانستيد با دفترچه بسج رانندگي و خلباني کرد دفترچه بسيج آنقدر اهميت داشت که تنها با کپي صفحه اول آن ميشد ضامن انواع و اقسام وام از سيستم بانکي و صندوق هاي قرض الحسنه شد و در به امانت گرفتن هر چيز با ارزشي کاربرد داشت) در همين راستا و همچنين در راستاي نبود سينما، پارک و … براي گذراندن وقت در انتهاي شب در بيرون از منزل، کانون هاي خانواده گرم و گرم تر شدند، آنقدر گرم که برخي محققين بر اين عقيده هستند که گرم شدن زمين و آب شدن يخ هاي قطب شمال و جنوب نتيجه ي اقدامات انجام گرفته شده در دهه شصت مي باشد. دهه شصتي ها بسيار خوش شانس بودند، زيراکه به دليل افزايش کمّي شان با بحران پوشک مواجه شدند، آن زمان هم مثل الان چيني ها مهربان نبودند که هر چيزي که کم داريم برايمان صادر کنند، در نتيجه به طور متوسط هر دهه شصتي هفته اي فقط يکي دو روز پوشک مي بست و در باقي ايام هفته در آزادي کامل به سر مي برد؛ البته اين دهه شصتي ها از همان ابتدا نيز جنبه ي آزادي را نداشتند و با اعمالي که بر روي گل هاي قالي انجام دادند باعث بدنامي فرش هاي دستبافت ايراني در سطح بين الملل شدند و کاهش صادرات فرش دستباف در اين روزها نتيجه ي اقدامات نادرست دهه شصتي ها در آن زمان مي باشددر کنار اين بحران ، بحران شير خشک هم مزيد بر علت بود تا آنها با دست و پنجه نرم کردن با اين بحران ها در کودکي امروز آماده ترين نسل حاضر براي اجرايي شدن طرح هدفمند کردن يارانه ها مي باشند! 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1601
برچسب ها :

تاريخ : 17 مهر 1392 | 3:6 | نویسنده : مصطفی گنجی

عشق مگر حتما بايد پيدا و آشکار باشد تا به آدميزاد حق عاشق شدن، عاشق
بودن بدهد؟ گاه عشق گم است، اما هست. هست، چون نيست.

عشق مگر چيست؟ آن چه که پيداست؟

نه، عشق اگر پيدا شد که ديگر عشق نيست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که
نيست! پيدا نيست و حس مي‌شود. مي‌شوراند. منقلب مي‌کند. به رقص و شلنگ اندازي وا
مي‌دارد. مي‌گرياند. مي‌چزاند. مي‌کوباند و مي‌دواند. ديوانه به صحرا!

گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است.
رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو مي جوشد، بي آنکه ردش را
بشناسي. بي آنکه بداني از کجا در تو پيدا شده، روييده. شايد نخواهي هم. شايد هم
بخواهي و نداني. نتواني که بداني....!



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 1638
برچسب ها :

تاريخ : 30 شهريور 1392 | 13:18 | نویسنده : مصطفی گنجی

گلدان بي آب میميرد

          و من بي خنده‌هات

                    مي‌پژمرم

بي جهت مي‌خوابم تلخ ...

کلافه‌ام گُنگم، گّمم، گيجم، خوابم

          بي تو،

                   دستم به کار نمي‌رود

دلم بي‌قرار

          يک سوي خيابان را مي‌گيرد

                    گم مي‌شود لاي جمعيت.

تنهايي

          با خودش زمزمه مي‌کند

ترانه‌اي مي‌خواند که شعر ندارد

          ناله دارد

تا بيايي 

          مرا از هزارتوي خواب برهاني

تا بيايي

          مرا از بين اين جماعت باز شناسي

دلهره‌ي من!

نمي‌دانم

          تو

                    نيمه‌ي پيداشده‌ي مني؟

          يا من

                    نيمه‌ي گمشده‌ي تو؟...!



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 3
موضوع : | بازدید : 1562
برچسب ها :

تاريخ : 14 خرداد 1392 | 4:3 | نویسنده : مصطفی گنجی

تفاوت نمي کند خوب و بد هم ندارد، خاصيت خاطره اين است، وقتي به يادش مي آوري دلت مي گيرد، آخر هر خاطره ايي غمي در دلش نهان دارد، وقتي مي ايد چنگ مي زند حمله مي کند مثل قوم مغول ويران مي کند. بهم مي ريزدت، دلتنگ مي شوي، بگذار دلت گاهي بگيرد چشمت گاهي بگريد اصلا دلي که تنگ و گشاد نشود، دل نيست، سنگ مي‌شود سفت مي شود.
چشمي که اشک نريزد، خشک مي شود خشن مي شود، نگذار دردش را فرو بخورد. عادت نکني به قورت دادن بغضت، زندگي است ديگر. هميشه که همه رنگ‌هايش جور نيست همه سازهايش کوک نيست بايد ياد گرفت با هر سازش رقصيد حتي با ناکوک ترين ناکوکش، اصلا رنگ و رقص و ساز و کوک را فراموش کن، حواست باشد به اين روزهايي که ديگر برنمي گردد، به فرصت هايي که مثل باد مي آيند و مي روند و هميشگي نيستند، به اين سالها که به سرعت برق گذشتند، به جواني که رفت، ميانسالي که مي رود، حواست باشد به کوتاهي زندگي، به تابستاني که رفت ، زمستاني که دارد تمام مي شود کم کم، ريز ريز، آرام آرام، نم نمک...زندگي به همين آساني مي گذرد. ابرهاي آسمان زندگي گاهي مي بارد گاهي هم صاف است، بدون ابر بدون بارندگي. هر جور که باشي مي گذرد، روزها را درياب. نگران هم نباش روزگار يادت مي دهد با ناکوک ترين سازش چطور برقصي....



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 2121
برچسب ها :

تاريخ : 30 ارديبهشت 1392 | 5:2 | نویسنده : مصطفی گنجی

متولد 1360 است. اسفند امسال نيز که بگذرد بيش از 30سال از زندگي‌اش گذشته است و او به‌عنوان يک معلم ورزش در شهر خودشان روزها را به مدرسه و سالن‌هاي ورزشي مي‌رود و شب‌ها را در خانه کنار پدر يا مادرش يا تنها سريال‌هاي تلويزيوني تماشا مي‌کند. رويا يک دختر معمولي در ميان ديگر زنان و دختران کشور است و خودش مي‌گويد: «همه آنچه در اين سال‌ها در زندگي تجربه کرده از او يک دهه شصتي ساخت.»

 دهه شصتي عنواني است که با پشت‌سرگذراندن دوران نوجواني اين دهه بر سر زبان‌ها افتاد؛ نسلي که موقعش بود، نسل ديگري را تحويل جامعه ايران دهد اما انگار ترجيح داد اين وظيفه را به نسل قبل و بعد از خود بسپارد. به‌طوري‌که حتي در پيش‌بيني‌هاي جمعيتي نيز دست برد و همه‌چيز آنگونه که انتظار مي‌رفت، نشد. اين دختران آنگونه که انتظار مي‌رفت هنوز تبديل به «مادران نمونه آينده» جامعه نشده‌اند و همچنان جمعيت زيادي از آنان مجرد است.



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 3
موضوع : | بازدید : 1578
برچسب ها :